انچه در روز سه شنبه بر من گذشت...

میگن عدد ۱۳ نحسه... اما من میگم هر چی ۳ توش داشته باشه نحسه...

حال میگم چرا...

امروز که سه شنبه بود بنده خوشحال و خندون از خواب پاشدم که راهی سر کار شم... واسه اینکه دیروز بهم اولتیماتوم داده بودن مجبور شدم امروز یکم جمع و جور تر لباس بپوشم...یکی از اون کفشای بیریخت چاق بانک پسند عهد دقیانوس هم که ۵ سال پیش خریده بودم پیدا کردم...

تا این جاش که خوب بود نه؟...

حال بقیش...

اینقد فس فس کردم که دیرم شد یادم رفت بنزین بزنم...

 

 

همه راهو با این فسقلی بنزین و خداخدا کردن طییدم....

 

سر کلاسم با همون خانوم امریکایی دعوای مفصلی کردم... چون خودخواه عوضی شاکی شده بود که چرا جامو عوض کردم... منم دیدم ایشون خاله زنک تشریف دارن...و موضوعو به جاهای باریک میکشونن و به معلمه خبرارو میرسونن... از خیر جا گذشتم و بخودم گفتم بجهنم...اخه حوصله نداشتم با معلمه هم یه مش دعوا کنم ...تو دلم یه انگشت بهش نشون دادم و وسایلمو بردم جای قبلیم...

 

اومدم خونه رفتم  انلاین که بالانس حساب بانکیمو چک کنم دیدم نه تنها پولی تو حسابم نیس... بلکه حسابم منفی هم شده... و دو بار هم بانک از حسابم پول برداشته...

 

علاوه بر این ماشینم هم ۴ بار وسط راه خاموش شد...(وقتی  تو خونه با داداش ببعی حرف خاموش شدن ماشینم شد گفتم بیچاره رانندهایی که  که پشتم میرونن...گفت اونا که پشت تو میرونن به ماشین تو که نزدیک میشن میپیچن تو خط دیگه تا ازت سبقت بگیرن...)

دیدید چه روز بدی بود!!!!!

 

امروز به مناسبت همرنگ بودن گل دبلیوسی و کت بنده به من پیشنهاد شد که عکس بیندازم...

 

این شما و این عکس ما تو دبلیوسی...گل پشتمونه...