سال نو مبارک...

 

 

پیش نوشته:{مادرم...تولدت مبارک...امیدوارم همیشه سایه ات بر سر من و داداشا باشه...منو ببخش... ای کاش دختر بهتری برات بودم}...

سلام...

من  دیدم خیلیا از خوشی این که من یه مدتی ننوشتم  دارن تو دلشون کله قند اب میکنن خواستم تو مصرف قند صرفه جویی شه واسه همین برگشتم...

 

در مورد بازی اهنگی...بگم که...

خواننده مورد علاقه من و درواقع تنها خواننده ای که اهنگاشو با لذت گوش میکنم...کلی از اهنگاش خاطره دارم و خیلی خیلی دوستش دارم اقای علیرضا عصاره و اولین اهنگی  که خیلی از مواقع بذهنم میرسه و با وقایع روزانه کاملا جور درمیاد...اهنگ مولاناشه که میگه:

(بنمای رخ که باغ و گلستانم ارزوست                          بگشای لب که قند فراوانم ارزوست...)

 

در مورد ارزو هم...

 

وقتی فکرشو میکنم میبینم هیچ ارزویی ندارم...چون ارزو برای من هدفه که باید انجام بشه...پس سعی میکنم و میخوام که یکی از ادمایی باشم که تا جایی که میتونم عدالت رو بین همه مردم اعم از پیر و جون و  پولدار و فقیر و...گسترش بدم .....و تا اونجا که تو توانم هس  چه از نظر مادی و چه معنوی به همه کمک کنم...

همچنین دعا میکنم تو این سال نویی همه شما دوستای خوبم به هر ارزویی که میخوایید برسید...

 

سال پربرکتی داشته باشید ان شالله...

 

پس نوشته: این ماهیای بد بخت بیچاره رو هم نگیرید به بهانه عید بندازید تو تنگای فسقلی که بدبختا از نفس تنگی خفه شن...